جدول جو
جدول جو

معنی بی آب - جستجوی لغت در جدول جو

بی آب
جایی یا زمینی که آب نداشته باشد، کنایه از بی رونق، بی طراوت، کنایه از رسوا، بی آبرو
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
فرهنگ فارسی عمید
بی آب
کنایه از بی رونق، (برهان) (آنندراج) (شرفنامه)، بی طراوت، پژمرده:
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد،
سوزنی،
لغت نامه دهخدا
بی آب
دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بی آب
بدون آب فاقد آب، بی رونق بی طراوت، بی آبرو بی اعتبار
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
بی آب
خشک، فاقد آب
متضاد: آبدار، پرآب، بی طراوت
متضاد: باطراوت، بی آبرو، بی اعتبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی آبرویی
تصویر بی آبرویی
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
رسوا، خوار، شرمگین
فرهنگ فارسی عمید
چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
نامی که در دامغان و خوار به پده دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره سالی کاسه و از جنس پوپولوس است و سه گونۀ آن در ایران موجود است. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 189)
لغت نامه دهخدا
خشکی و خشکسالی: در ولایت نسف بی آبی شد همه زراعات خراب شد، (انیس الطالبین بخاری)، غافل، بی توجه، رجوع به پروا شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نی کوتاه و باریکی که در داخل قلیان در میان آب قرار دارد. نیاب
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن است که دارای 708 تن سکنه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2) ، که به بدی شهرت دارد
لغت نامه دهخدا
آبی که قبلاً زمین باغ را دهند تا بیل زدن آسان باشد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی آب و رنگ
تصویر بی آب و رنگ
خالی از لطافت و زیبائی و نیکوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
بی اعتبار و بیشرف و رسوا و خوار و ذلیل و بی حرمت و بی عزت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی آب
تصویر پی آب
ترنگوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آبی
تصویر بی آبی
بدون آب بودن فقدان آب، بی رونقی، بی آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر آب
تصویر بر آب
تند سریعا بسرعت شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
بی بارانی، خشکسالی
متضاد: ترسالی، خشکی، بی آبرویی، بی طراوتی، پژمردگی
متضاد: تره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
Disgrace
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
Inglorious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
niesławny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
disonorare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
inglório
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
desonrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
耻辱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
丧失名誉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
schimpflich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
zhańbić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
безславний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
опозорити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
entehren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
бесславный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی آبرو کردن
تصویر بی آبرو کردن
опозорить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی آبرو
تصویر بی آبرو
ignominioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی